روزی روباهی از راهی می گذشت ناگاه دید خروسی بر بالای درخت نشسته وبسیار غمگین وافسرده است جلو رفت واز او پرسید خروس جان چرا ناراحتی؟ اگربه خاطر ترس از من است که خود می دانی دکتر مرا از خوردن گوشت خروس منع کرده

خروس گفت :نه اندوه من از برای بی عدالتی - گرانی و خفقان وسانسور در این مملکت است

روباه لبخندی زدوگفت: خروس عزیز مگر تو از اخبار بی خبری ونشنیده ای که رئیس جمهور دستور داده تا اجناس ارزان شود و عدالت بر قرار گردد وآزادی همه جا را فرا گیرد ومحافظه کار واصلاح طلب با یکدیگر در صلح زندگی کنند

در این هنگام خروس سر خود را بالا گرفت وبه دور دست خیره شد

روباه از او سوال کرد به چه چیز می نگری؟

خروس گفت : گویا رئیس جمهور به اتفاق هیئت دولت به این طرف می آیند وچه خوب شد چون من می توانم در مورد حرفهای تو از ایشان سوال کنم

در این هنگام روباه از همان راهی که آمده بود بر گشت

خروس گفت: کجا می روی نکند دروغ گفتی ومی ترسی رسوا شوی

روباه گفت : خیر هر چه گفتم راست بود ولی مرا میلی به دیدن این جماعت نیست از آن رو که این ها را نیک شناسم ودانم آنچه راخود حکم کرده اند وگفته اند از یاد برده اند 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com



موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه و آموزنده ، ،
برچسب‌ها: داستان روباه و خروس , , , ,

تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1391 | 6:32 | نویسنده : ایــزدمهــــــــــــــــر |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 36 صفحه بعد

.: Weblog Themes By VatanSkin :.